تنها به عشق تو،
شعر خواندم و برای تو نوشتم
و به عشق ترسیم رویای روی تو ، نقاش شدم
اما ، هرگز نمیگنجد،
در قابِ عکس هایم، مهربانیت...
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۲۳
تنها به عشق تو،
شعر خواندم و برای تو نوشتم
و به عشق ترسیم رویای روی تو ، نقاش شدم
اما ، هرگز نمیگنجد،
در قابِ عکس هایم، مهربانیت...
از خلاصه ی روزهای رفته...
جز دری میان خاطراتم نمانده است!
این سو،
من و دلتنگی
آن سو،
همه تو...
قطار می رود
من و یک دنیا خستگی...
دو خط موازی!
روی ریلی تنها،
دو چشم سیاه،
چشم بر راه ...
تو رفته ای ...
دیگر نمی آیی...
رفته ای و
برای دلم
تنها، خاطره ات مانده
و یک نفس عطر تو؛ در تنهایی...
نیایش در سایه تو
به آسمان نزدیکتر است...
می بینی بی تو،
حتی صدایم به خدا هم نمی رسد...