دلم تُنگ بلور...
شکسته بی ماهی...
در این شب ها،
بی تو...
غرق در سیاهی...
۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۱
دلم تُنگ بلور...
شکسته بی ماهی...
در این شب ها،
بی تو...
غرق در سیاهی...
بی قراری، راهکارِ دل بود یا تو،
من ندانم...
هر چه بود،
دلربایی کردی و بی دل شدم...
سپید، سرخ، سیاه...
رنگ ها هم،
بی حضورِ روشنِ تو،
غرقِ در آه...
ماها؛
دلم گرفته...
ابرها را کناری بزن...
تا کمی ببارند،
این چشم ها...
سنگین است و غمگین،
باری که در فراقت،
بر دوش ِ چشم های من نهاده ای...
فصل که، فصلِ بهار باشد
و ماه،
ماهِ اردیبهشت؛
شب و روزش حال عاشقی دارد،
آدم...
راز اردیبهشت،
و تمام بهارها،
فقط
در بهشتی که تو بیایی،
بر ملا خواهد شد...